نظم یک مساله فطری و توحیدی یا مادی و ماتریالیستی؟
نظم از مقولههایی است که در تربیت باید به آن توجه داشت لکن نکتهای ظریف وجود دارد که غفلت از آن، مساله فطری و توحیدی نظم را تبدیل به یک مساله مادی و ماتریالیستی میکند.
نظم یک امر درونی است نه یک امر بیرونی، و انسان باید با جوشش از درون به نظم برسد؛ زمانی میتوان به یک فرد گفت “او منظم است” که بدون عوامل خارجی (مثل پلیس و نمره و تنبیه و …) منظّم باشد.
انسانی که فطرتش الهی است و از روح خالقی ناظم در او دمیده شده اگر بخواهد با زور چوب و تنبیه و قوانین و هر عامل بیرونی دیگری منظم شود، نظمی الهی نخواهد داشت بلکه نظمی ماشینی دارد که شاید فقط در رتقوفتق امورات دنیاییاش کمک کند نه در مسیر عبدالله شدن. (ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون / ذاریات 56)
پس وقتی از نظم صحبت میکنیم باید در کنارش چند ویژگی دیگر انسان را هم لحاظ کنیم: فطرت، اختیار و توکل.
عوامل بیرونی در تلاش برای ایجاد خصلت و صفت نظم در یک انسان، زمانی باارزش هستند که سعی در بیدار کردن فطرت انسان داشته باشند، یعنی طوری او را هدایت کنند که کمکم نظم را از درون بپذیرد؛ امّا دستکم با مشاهده نتیجه نظام آموزشی کنونی در کشور متوجه میشویم که تلاشهای انجامشده برای منظّم کردن افراد، مذبوحانه بوده و نتیجهاش فقط ایجاد آدمکهایی مصنوعی منظم بوده است نه عبداللهی که چون خالقش نظم و نظام دارد و نظم را از دل تقوا بیرون کشیده است. (أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ / نامه 47 نهجالبلاغه)
***
با قبول این مقدمه اگر بخواهیم یک فرد منظم داشته باشیم و از طرفی هم اجباری روی او نباشد و فقط هدایتش کنیم تا خودش به نظم برسد کار دشوار نمیشود؟ پاسخ این سؤال را از زبان آیتالله شهید بهشتی بخوانید:
آیت الله شهید بهشتی
کتاب نقش آزادی در تربیت کودکان
حالا شما، اى پدر و اى مادر، میخواهی درباره فرزندت چگونه نقشى داشته باشى؟ و شما اى معلم و شما اى مربى، میخواهی درباره این دخترکان و پسرکان چگونه نقشى داشته باشى؟
آیا شما میخواهی سلبکننده آزادى و اختیار بچهها باشى، و تازه اسمش را بگذارى دلسوزى و تربیت؟! من خیلى پدر خوبى هستم؛ نمیگذارم بچهام چپ و راست برود و خطا بکند! خیلى مادر دلسوزى هستم، آنقدر مراقب کوچکترین حرکات بچهام هستم که نمیگذارم اینطرف یا آنطرف برود.
چه مدرسه خوبى! آنقدر مراقب بچهها هستند که بچهها امکان تخطّى از اینطرف و آنطرف ندارند! آفرین بر من و تو مسلمانِ پیرو قرآن که اینقدر کج فکر میکنیم!
و تو معلم و مربى میخواهی این بچه را مجبور کنى مؤمن و خوشرفتار باشد؟ قیمت این آدمکهای مصنوعىِ ظریفِ زیباىِ دلربا از قیمت یک مجسمه قشنگ بیشتر نخواهد بود.
آقای عزیز و خانم محترم و معلم عزیز؛ بچهی آزاد تربیت کردن دردسر و زحمت دارد و کاری دشوار است. اینکه آدم بچه را طوری بار بیاورد که با یک تشر، با یک «گمشو!» حساب خودش را بکند، خیلی مشکل نیست؛ ولی اینکه انسان بخواهد بچه را طوری بار بیاورد که «گمشو» در او خیلی اثر نکند اما محاسبه النفس در او اثر بکند و از بچگی شروع به حسابکشی از خویشتن کند، خیلی دشوار است؛ خیلی صرف وقت میخواهد؛ خیلی مهارت میخواهد.
ممکن است کسانی بگویند «کو وقت این حرفها؟ کو حوصلهی این حرفها؟» درست میفرمایید. ولی اگر چنین نکنیم بعد باید بپرسیم «کو آن جوانان رشید آزاد و آزاده که بتوانند پاسدار حق و حقیقت باشند؟»
***
وارونه کردن مفهوم نظم
یکی از صدماتی که فرهنگ غرب به جامعهی مسلمان زده این است که مفهوم نظم را تغییر داده و امروزه نظم را صرفاً رعایت یک سری ضوابط و قوانین میدانند حال آنکه این همهی نظم نیست و نظم امروزی یعنی همان نظم ماشینی تا محصول خروجی کارخانهها و شرکتهای سرمایهداری بیشترین سود را برای اربابانشان داشته باشد و این سود محقق نمیشود جز با تربیت کارگرانی که مثل یک ربات روی یک مسیر مشخص، در زمانی مشخص و با کارآییای مشخص مشغول کار شوند. شهید سید مرتضی آوینی در کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب نظام آموزش مدرسه و دانشگاه را اینگونه توصیف میکند:
شهید سید مرتضی آوینی
اقتصاد – با مفهوم کنونی آن – سلطان بلامنازع عصر جدید و محور تعیینکننده خطمشیهای سیاسی، اجتماعی و حتی علمی، فرهنگی و هنری است.
نظام آموزشی مدرسهای و دانشگاهی یکی از تنها مواردی است که در وهله اول مستثنا به نظر میرسد و کمتر کسی در سراسر جهان از همان آغاز خواهد پذیرفت که نظام آموزشی کنونی جهان نیز از سلطنت اقتصاد آزاد نیست، چه برسد که قبول کند اصلاً این نظام آموزشی در جهت توسعه اقتصادی با روشهای معمول پایهگذاری شده است و آموزشوپرورش را نباید به مفهوم مطلق تعلیم و تربیت فرض کرد.
آموزش در جهان امروز دقیقاً به معنای آموزش کادرهای تخصصی موردنیاز برای توسعه اقتصادی به روشهای معمول است و حتی اگر روشهای دستیابی به توسعه اقتصادی را تغییر دهیم، دیگر این نظام آموزشی به درد نخواهد خورد و با تغییر دادن غایات و اهداف، پر روشن است که نظامهای آموزشی نیز تغییر خواهد کرد.
نظام آموزشی کنونی تنها در صورتی نظام تعلیم و تربیت مطلوب خواهد بود که توسعه اقتصادی با روشهای معمول به تکامل روحی و معنوی بشر منجر شود.
آیا توسعه – با مفهوم کنونی آن – به چنین غایتی خواهد رسید و اصلاً برای رسیدن به چنین غایتی است که بنیانگذاری شده است؟
جواب روشن است: خیر. تجربه و تاریخ نیز مؤید این پاسخ هستند. وضیعت کنونی بشر غربی ناشی از همین سیری است که برای توسعه اقتصادی در پیش گرفته است.
توسعه و تکامل در جهان امروز دو مفهوم مترادف هستند، اما از نظرگاه اسلام اینچنین نیست. در تفکر امروز غرب و تفکری که به تبع غربزدگی در سراسر کره زمین اشاعه پیدا کرده است تکامل بشر اصولاً در توسعه اقتصادی انگاشته میشود، حال آنکه در اسلام تکامل انسان در رسیدن به مقام عبودیت الهی است.
انسان کامل از نظر ما عبدالله است و پر روشن است که رسیدن به مقام عبودیت لزوماً با توسعه معاش همراه نیست.
***
باورهای غلط نسبت به منظم بودن
- لزوماً هر دیرآمدنی بی نظمی نیست، شاید آن دختر یا پسر کاری مهمتر از حضور سر ساعت در مدرسه داشته است. بد نیست داستان تأخیر حضرت رسول صلیالله علیه و آله در مسجد هنگام نماز را با نگاهی دیگر بخوانیم. پیامبری که حضور بهموقع در مسجد برای اقامه نماز جماعت در اول وقت همیشه برایش مهم است، بازی با کودکان در کوچه را مهمتر از حضور بهموقع در مسجد میداند.
- همیشه سروصدا و شلوغبازیهای بچگی سر کلاس بی نظمی نیست. اگر میخواهیم دانشآموز سر کلاس منظم باشد و گوش بدهد، اوّل باید توجه کنیم که دانشآموز کلاس را دوست داشته باشد و بر اساس نیاز و مطالبهی خودش سر کلاس حاضر شده باشد، لذا اگر ما حتّی سر کلاس قرآن نتوانستیم دانشآموزی را با تمام توجه حاضر کنیم، بدانیم که آن کلاس دارای اشکال است و قطعاً با اجبار نمیشود بچهای منظم و مشتاق در کلاس داشت.
- همیشه تغییر آنی و ناگهانی یک کلاس یا برنامه بی نظمی نیست. خیلی اوقات شما برنامهریزی میکنید که مثلا فلان کلاس را برای بچهها داشته باشید و این برنامهریزی هم با مطالعه و دقیق بوده، لکن به هر دلیلی بچهها با آن برنامه همراه نمیشوند، چه باید کرد؟ بچهها را به اجبار سر کلاس بنشانیم یا کلاس را در لحظه تغییر بدهیم؟ برنامهریزیمان را فدا کنیم؟ یا فطرت آزاد و دارای اختیار انسان را پایمال کنیم؟
اینجا باید مهارت و مدیریت داشته باشیم که آن اصول و خطی مشی کلّی خود را که از مبانی صحیح توحیدی و انسانشناسی گرفتهایم با یک برنامهریزی شناور و متغیر در صحنه واقع اجرا کنیم نه یک برنامهریزی و نظم از پیش تعیین شده و غیر قابل تغییر، و این میشود یک نظم و برنامهریزی توحیدی.
برنامهریزی بر اساس نقاط ضعف!
خیلی از برنامهریزیهای دنیای امروز، برنامهریزی بر اساس نقاط ضعف است نه تقاط قوّت. نمونهی آن در مثالهای قبل بود که چون معلم و پدر و مادر و مربی در اجرای کلاس یا برنامه نتوانسته اند نیاز و جوشش از درون فرد را فعّال کنند مجبور میشوند نظم و یک برنامهریزی اجباری را پیاده کنند و قوانینی وضع کنند مثل اینکه سر کلاس سر و صدا نکنید، بدون اجازه بیرون نروید، تمام مطالب را در دفترتان بنویسید، لباس هایت را همیشه مرتب سرجایش بگذار و …
قطعاً رعایت این موارد در کلاس یا خانه توسط فرزند مطلوب است و در این هیچ شکی نیست امّا آنجا که اجرای اینها تبدیل به قوانینی خشک میشود که اجرایش همراه با اکراه است نه شوق، میشود نظم و برنامهریزی بر اساس نقطهی ضعف مربی، معلم، والدین، محیط و …
اگر کلاس یا برنامهی مدّ نظر قوت لازم را داشته باشد شما نهایتاً با یک تذکر و یادآوری ساده میتوانید به بچهها بفهمانید که نظم لازم را رعایت کنند، یک تذکر ساده نه بیشتر.
رابطه نظم و برنامهریزی با توکّل
رابطه برنامهریزی و نظم با توّکل نیز باید مورد توجّه ویژهای قرار گیرد و نباید این مفاهیم را هم عرض خود قرار داد بلکه مفاهیم اختیار، توکل، نظم و … رابطهای طولی با هم دارند و حاکم و بالاتر از مفهوم نظم مساله توکل است و توکل بر نظم و برنامهریزی سایهانداز است. تشریح و تفصیل مساله توکّل و رابطهاش با نظم فرصت و مقالی دیگر را میطلبد که انشاالله در مطالب بعدی سایت منتشر خواهد شد.