در مسیر دستیابی به یک تربیت ایدهآل و ارتقاء سطح معارف در جوامع، بررسی تفاوتها و نقاط قوت و ضعف نظامهای تربیتی و آموزشی، امری ضروری است. این بررسی نشان میدهد که تفاوتهای بنیادینی بین نظامهای تربیتی کشورهای اسلامی و غیراسلامی وجود دارد که ریشه در نحوۀ نگاه به فرآیند تربیت و جایگاه فرد در آن دارد.
مهندسی و مدیریت در تربیت: گامی پیش از آغاز فرآیند
در کشورهای غیراسلامی، تأکید ویژهای بر «مهندسی تربیتی» و «مدیریت تربیتی» پیش از آغاز فرآیند آموزشی و تأسیس نهادهای آموزشی وجود دارد. این رویکرد شامل شناسایی نیازهای جامعه به تخصصها و رشتههای مختلف است تا از پدیدههایی مانند بیکاری فارغالتحصیلان (مثلاً در رشتههایی مانند وکالت یا پزشکی در برخی کشورهای اسلامی) جلوگیری شود. در غیاب این مهندسی و مدیریت، آموزش به صورت «کیلویی» ارائه میشود و نتایجی نامطلوب به بار میآورد. یک نظام تربیتی صحیح، فرآیندی است که از مهندسی آغاز شده و با مدیریت پیش میرود.
محوریت دانشآموز: کشف گرایشها و تواناییها
یکی از نقاط قوت در نظامهای آموزشی غیراسلامی، اهمیت دادن به خود دانشآموز به عنوان «قهرمان فرآیند تربیتی» است. این رویکرد از کشف قدرتها، نیروها، گرایشها و رغبتهای شخصی دانشآموز آغاز میشود. برخلاف بسیاری از نظامها که تلاش میکنند همۀ دانشآموزان را به یک سمت هدایت کنند، در این رویکرد به ظرفیت، قدرت، توانایی و علاقۀ فردی توجه میشود. متأسفانه در بسیاری از نظامهای آموزشی، به جای استفاده از گرایشها و رغبتهای دانشآموزان برای ایجاد اشتیاق به یادگیری، این گرایشها سرکوب شده و برنامههای از پیش تعیینشده تحمیل میگردد. آزادی انتخاب دانشآموز، اصلی دقیق، مهم و ضروری در تربیت است که در جوامع اسلامی کمتر به آن پرداخته میشود.
انتخاب آگاهانه از طریق تجربۀ عملی
یک مشکل رایج در آموزش این است که از افراد خواسته میشود بدون آگاهی و تجربۀ کافی، مسیر شغلی یا تحصیلی خود را انتخاب کنند. این انتخاب اغلب بر اساس تقلید یا جذابیت ظاهری صورت میگیرد. راهکاری که در نظامهای آموزشی پیشرو مطرح است، ارائۀ فرصت تجربۀ عملی به دانشآموزان در سالهای اولیۀ تحصیل است. برای مثال، در مدارس فنی و تکنیکی، دانشآموزان در سال اول با ۷-۸ فن و مهارت مختلف (مانند نجاری، برقکشی، لولهکشی و کامپیوتر) آشنا میشوند و آنها را تجربه میکنند. این تجربۀ عملی، زمینهای برای دانشآموز فراهم میآورد تا از روی آگاهی، علاقه و توانایی خود، رشتۀ مورد نظرش را انتخاب کند. شناخت دقیق یک رشته از طریق تجربۀ مستقیم، از معضل ورود به دانشگاه بدون آگاهی کامل از جزئیات، لذتها، فواید و آثار یک تخصص جلوگیری میکند. حتی درک تواناییها و گرایشهای شخصی نیز در بستر عمل و تجربه امکانپذیر است.
الگوبرداری از نظامهای نوین آموزشی (نمونه ژاپن)
در مواجهه با بحران آموزشی جهانی، برخی کشورها به دنبال نظامهای آلترناتیو و گزینشی هستند. مدل ۱۲ سالۀ جدید ژاپن، با سه مفهوم محوری، بر ارائۀ دروس مهم و کاربردی، حذف تکالیف خانگی (آموزش تمام علوم در فضای تربیتی) و تمرکز بر پنج مادۀ درسی اصلی (حسابداری تجاری، مطالعه، تربیت مدنی، کامپیوتر و فناوری، و زبانها و فرهنگها) تأکید دارد. این رویکرد منجر به تربیت افرادی میشود که در ۱۸ سالگی بر ۴ زبان مسلط، با ۵ فرهنگ آشنا و متخصص در فناوری هستند و سالانه ۵۲ کتاب مطالعه میکنند. هدف این نظام، یادگیری علوم با علاقه و در قالب مطالعۀ آزاد است، نه به خاطر امتحان یا مدرک.
تربیت توحیدی: تنظیم علوم و کشف باطن اعمال
در تربیت توحیدی، یکی از دغدغههای اصلی، سردرگمی افراد در مواجهه با انبوهی از معارف دینی و عدم توانایی در اولویتبندی و تنظیم علوم است. همچنین، تأکید بیش از حد بر ظاهر اعمال دینی (مانند نماز و روزه) و غفلت از «باطن» و صفاتی که این اعمال باید در انسان مؤمن محقق کنند (مانند اخلاص، صبر، کرم و خدمت به خلق)، از دیگر چالشهاست. تربیت توحیدی باید بر تحقق صفات باطنی در انسان متدین متمرکز باشد.
سه بعد اساسی گرایشهای انسانی و هوش عاطفی
گرایشهای انسانی در تربیت میتوانند به سه بعد اساسی تقسیم شوند:
- بعد عقلی: مناسب افرادی که به مسائل فکری، فلسفی و علوم انسانی علاقهمندند (حدود ۱۰% جامعه).
- بعد عاطفی: مناسب هنرمندان، شاعران و افرادی با حساسیتهای عاطفی (حدود ۲۰% تا ۳۰% جامعه).
- بعد جسمی و عملی: برای افرادی که به کارهای فیزیکی، کشاورزی و مشاغل عملی گرایش دارند (حدود ۶۰% تا ۷۰% جامعه).
برنامهریزی تربیتی باید به کشف و رشد هر سۀ این ابعاد بپردازد. در این میان، مفهوم «هوش عاطفی» (EQ) اهمیت فزایندهای یافته است. برخلاف هوش عقلی (IQ) که تنها ۲۰% از موفقیت را شامل میشود، هوش عاطفی (شامل درک و مدیریت احساسات خود) ۸۰% موفقیت را تعیین میکند. افرادی که در هوش عقلی برجسته بودهاند، اما فاقد هوش عاطفی بودهاند، ممکن است در زندگی ناکام بمانند. پرورش صبر، استقامت، انرژی مثبت و خلاقیت از طریق تقویت هوش عاطفی، برای موفقیت و سلامت روانی حیاتی است.
نمونههای موفق در تربیت دینی (مدل حزبالله)
تجربۀ حزبالله لبنان در تربیت دینی، نشاندهندۀ رویکردی چندبعدی است. مدارس المصطفی و المهدی بر ابعاد علمی، عقلی، هنری، عملی، عبادی، روحی، خانوادگی و اجتماعی به صورت متعادل کار میکنند و حتی آموزشهای نظامی و بصیرتی را از سنین پایین آغاز میکنند. این نظام، تصویری کامل و تدریجی از اسلام را در قالب دورههایی در سه سطح (آسان، متوسط، پیچیده) ارائه میدهد که منجر به ایجاد یک سطح واحد و حداقل از اطلاعات دینی در کل جامعه میشود.
بومیسازی و الگوی زنده در تربیت
تجربیات بینالمللی نشان میدهد که فعالیتهای آموزشی و تربیتی، به ویژه در انتقال تجارب، زمانی موفق خواهند بود که «بومیسازی» شوند. تلاشهایی که با قالبها و رویکردهای غیربومی و با تأکید بر هویت خارجی (مثلاً ایرانیت) انجام میشوند، اغلب مؤثر نیستند و ممکن است به عنوان «تهاجم فرهنگی» تلقی شوند. برای تأثیرگذاری و ماندگاری، استفاده از نیروها، اساتید و قالبهای فرهنگی بومی ضروری است.
در زمینۀ تربیت دینی، مهمترین چالشها شامل «محجوریت قرآن» (یعنی عدم کارکرد آن به عنوان مرجع اصلی زندگی روزمره و محدود شدن به امور تشریفاتی)، «مجهولیت محتوای قرآن» (عدم آشنایی با بخش عمدهای از آموزههای آن) و «مرغوب نبودن علوم قرآنی» (عدم جذابیت و ارزشمندی آن برای جوانان در مقایسه با نظریههای غربی) است. برای احیای نقش قرآن، باید آن را از حالت محجوریت به انس و آگاهی و سپس به جایگاهی مطلوب و الهامبخش برای جوانان ارتقا داد.
همچنین، اسلام و قرآن نباید تنها به عنوان یک مادۀ درسی در کنار سایر علوم مطرح شوند، بلکه باید تمام علوم و زندگی را به سوی اسلامی شدن سوق دهند تا سبک زندگی قرآنی محقق شود. عامل اصلی در تربیت و تأثیرگذاری بر افراد، به ویژه نوجوانان، «الگوهای زنده» و ملموس هستند. نظریهپردازی، قصههای تاریخی یا صرفاً کتب، نمیتوانند جایگزین الگوهای زنده شوند. انسانها بیش از آنکه با عقل حرکت کنند، با احساسات و عواطف خود عمل میکنند. بنابراین، برای پیوند دادن جوانان با معارف دینی، باید یک «علاقۀ عاطفی» و «ارتباط احساسی» با آن ایجاد کرد. همانطور که یک شرکت قهوه توانست با ایجاد طعمهای قهوه برای کودکان، علاقهای عاطفی در نسل جدید ژاپن ایجاد کند و سپس محصول خود را ترویج دهد، معنویت و لذت قرآن نیز باید «چشیده» شود تا مورد پذیرش قرار گیرد.
به طور خلاصه، یک نظام تربیتی موفق، چه در آموزش عمومی و چه در معارف دینی، نیازمند مهندسی دقیق، محوریت دادن به فرد و گرایشهای او، فراهم آوردن فرصت تجربۀ عملی برای انتخاب آگاهانه، توجه به هوش عاطفی، بومیسازی قالبها و مهمتر از همه، معرفی و پرورش الگوهای زنده و ملموس است که تعالیم را از کتابها به بطن زندگی بیاورند و لذت معنویت را به جوانان بچشانند.