نهمین گردهمایی راه رسیدن به تمدن اسلامی از تاریخ ۱۹ تا ۲۱ شهریورماه در مشهد مقدس برگزار شد که در ادامه یادداشت یکی از شرکتکنندگان این گردهمایی که از خانوادههای فعال نهضت مکتب اسلامی است را پیرامون این گردهمایی میخوانید:
به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست
الحمدالله گردهمایی امسال هم مثل هرسال با کلی خیرات و برکات برگزار شد و به اتمام رسید.
چقدر دلم میخواست تمام دوستان عزیز مکتبی و غیر مکتبیام در این گردهمایی شرکت داشتند و در این شبکه نورانی و معرفتی از مومنین قرار میگرفتند.
یک عده در این گردهمایی از همه بیشتر بهرهمند شدند و انشاءالله بیشتر از همه مورد رضایت حضرت ولی عصرند و آنها کسانی نبودند جز کسانی که در سمت خادم و به اسم هادی در حال خدمت بودند. برخیشان را در هیچ برنامه و جلسهای ندیدم بس که مشغول بودند.
به اخلاصشان غبطه میخورم و هزار بار دوستشان دارم.
برخی چیزها گفتنی نیست، دیدنی است، بلکه چشیدنی است، مثل خود مکتب.
دیدن خانم عائده و شنیدن حرفهایش کجا و صرفا شنیدن کجا؟
دیدن افرادی که در جستجوی حق به سراغ این فرد و آن فرد، این حاجآقا و آن حاجی میرفتند، با این خانواده و آن خانواده صحبت میکردند، نور امید که در قلبها و چشمها دیده میشد، فهمها، همدلیها، خواهر و برادریها، فهم و معرفتهای توحیدی که در قلبها میتابد و قلبها را نورانی و روشن میکند.
در نگاه من گردهمایی امسال مثل سالی که گذشت متفاوتتر از هرسال بود، گویی قلبها و وجودها برای دریافتهای توحیدی و تحقق آنها آمادهتر بود.
برنامه حکمتجوها، پخش فیلمها و کلیپهایی که برای خانوادهها و بچهها گذاشته میشد. مهمانهای عالی که دعوت شده بودند همه و همه امید را در دلها بیشتر و بیشتر میکرد.
خدااااای من، چه آدمهای به نظر معمولی بزرگی را در این گردهمایی میبینی، آدمهایی که خودشان را نذر امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف کردند و فکر میکنند، نیازسنجی میکنند و با توجه به مهارت و توان خودشان، دارند قدم برمیدارند.
باورم نمیشود با ۴ یا ۵ تا بچه، گاهی با بچه معلول دارند این همه خدمت و کار جهادی انجام میدهند.
وقتی رازش را از آنها میپرسی میگوید خودم هم نمیدانم، انگار چون نیت کردم برای امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف انجام بدهم، خدا کارها را جور میکند و توانش را میدهد و …
یادم آمد این بنده خدا چند سال پیش میگفت وقتی به خاطر رعایت یک بخشی از دین خدا بین دوست و فامیل غریب شدم و معنی غربت را فهمیدم، گفتم پس امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف که تمام دین است چقدر غریب است؟ و تصمیم گرفتم که هر کاری بکنم تا امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف از غربت بیرون بیاید.
پسر مکتبی که ۱۵ سال دارد و ازداوج کرده و یک زندگی را میگرداند و چقدر عاقل و دانا به نظر میرسید و چه صوت زیبای قرآنی.
کلا بچههایی که در مکتب، واقعا مکتبی بار میآیند، خیلی زود بزرگ میشوند، زود مرد میشوند و زود خانم میشوند.
با نگاه قرآنی حاج آقای سعادتمند در مورد آینده پر از امید ایران و جهان آشنا شدیم.
پای صحبتهای پر از امید یکی از شخصیتهای مهم و تاثیر گذار جهان اسلام و مقاومت نشستیم.
با صحبت دکتر رحمانی در مورد آینده هوش مصنوعی که نگاهی متفاوت به هوش مصنوعی داشت آشنا شدیم و از دغدغههای رهبری در این حوزه گفت.
جلسات شیرین نمایهزنی بینالطلوعین و صحبتهای توحیدی و رهنمودی حاج آقای اسماعیلزاده.
نگویم از صفای آقای سعادت که ۲۵۰۰ هکتار را با همان الاغ خودش و با زحمت زیاد احیا کرده بود و درخت کاشته بود و به ما میگفت شرمندهام که نتوانستم بیشتر از این کاری کنم! میگفت شرمنده شهدایم، برایشان کاری نکردم.
عشقش به امام خامنهای و چفیه روی شانههایش که خود را بسیجی میدانست و با نهال و گلی که برای ما آورده بود و مراقبشان بود. با بذرهای با دست خود به عمل آورده که به ما داد تا بیاوریم و در شهرهایمان بکاریم …
و خاک شهید سید حسن نصر الله و دوفررند خانم عائده و شلمچه که با پلاک شهدا نیت کردیم و گرفتیم به نیت جهاد و مقاومت و قرار شد خاکها را پای بذر و نهالها بریزیم و به اسم و پلاک شهدایی که خودمان نیت میکنیم و نهالی که خودمان کاشتهایم نامگذاری کنیم.
چقدر امسال گردهمایی رنگ و بوی شهدا و مقاومت را داشت.
دبدار خانم شهید رئیسی که توفیق بنده نشد و چقدر دلم تنگ شهید رئیسی بود و گویا میخواستم با دیدن همسرشان که رنگ و بوی شهید را داشت کمی از دلتنگیام کم بشود.
فلافل درست شده با عشق از طرف خانوادههای شهدای مقاومت سوری و …
فکر کنم حاج آقا اسماعیلزاده و علمداران امسال ما را برده بودند که شهیدمان کنند که آنهم اگر در سنت الهی اختیار خدشه وارد نمیشد الان شهید شده بودم دیگر. 😂
نمیدانم شاید هم بعضیها شهید شدند و برگشتند.
خوشا به سعادتشان.